اشک حسرت

سئوگیلیم،عشق اولماسا،وارلیق بوتون افسانه دیر

اشک حسرت

سئوگیلیم،عشق اولماسا،وارلیق بوتون افسانه دیر

گاهی حس میکنی!!

گاهی حس می کنی از بودن خسته شدی
گاهی کم میاری و کاسه صبرت لبریز میشه
گاهی فک می کنی بریدی و دیگه نمی تونی ادامه بدی
گاهی حس می کنی انرژیت ته کشیده
گاهی بدجور پریشون میشی و نیاز به آرامش داری
گاهی ناامیدی وجودت رو پر می کنه و جای خالی امید رو حس می کنی
گاهی حس می کنی بود و نبودت واسه هیچ کس مهم نیست
گاهی بی هدف میشی و حس می کنی به پوچی رسیدی
گاهی نمی دونی به درد چی میخوری و واسه چی زنده ای
تو اینجور مواقع ....
نزار شیطون پرت کنه از افکار منفی و غم
بلند شو و با آب خنک وضو بگیر
سجاده ات رو پهن کن رو به
شرچشمه امید ، دریای آرامش
و ازش بخواه
ازش همه چیزهای خوبی رو که جاشون رو خالی می دونی بخواه
ازش صبر بخواه ، انرژی بخواه ، امید بخواه
باهاش حرف بزن
در گوشش زمزمه کن
تا حس کنی یکی هست که واسش مهمی و اگه بخوای خوب هواتو داره ......

کودکی به مامانش گفت: من واسه تولدم دوچرخه می خوام!‎

بابی پسر خیلی شیطون و بازیگوشی بود! اون همیشه همه رو اذیت می کرد...

مامانش بهش گفت:

آیا حقته که یه دوچرخه برات بگیریم واسه تولدت؟!

بابی گفت آره...

مامانش بهش گفت:

برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس...

و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده!


نامه شماره یک:
سلام خدای عزیز.
اسم من بابی هست.
من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.

دوستدار تو: بابی


بابی کمی فکر کرد

دید که این نامه چون دروغه کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمی یاد! برا همین نامه رو پاره کرد...


نامه شماره دو:
سلام خدا.
اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم.
لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.
بابی


اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده! واسه همین پارش کرد...


نامه شماره سه:
سلام خدا.
اسم من بابی هست.
درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.
بابی


بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده! واسه همین پارش کرد...


تو فکر فرو رفت!!!


بعد از مدتی رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا!

مامانش دید که کلکش کار ساز بوده؛ بهش گفت:

خوب برو.  ولی قبل از شام خونه باش.

و بابی رفت کلیسا...


یه کمی نشست و وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه ی مادر مقدس رو کش رفت! و از کلیسا فرار کرد...

بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت!

.
.

.

نامه شماره چهار:
خدا!
مامانت پیش منه...
اگه مامانت رو می خوای، واسه تولدم باید یه دوچرخه بهم بدی!!!





عیدتون مبارک!!

سلام بچه ها عیدتون مبارک  امیدوارم ساله خوبی داشته باشین  عیدم بهتون خوش گذشته باشه.     بچه ها خوشحال میشم به این سایت سر بزنید .                                                   www.tarikstudio.ir                                             

                 

          سایت یکی از دوستامه که نمونه کارای خودشو گذاشته خوشحال میشم اگه نظرتونو در مورد کاراش بگید

قرآن من شرمنده ی توام.....

قرآن من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان 

آوازت بلند میشود همه از هم میپرسند چه کس مرده است؟ 

چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است. 

قرآن! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه علمی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام. 

یکی ذوق میکند که ترا بر روی برج نوشته ؛یکی یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده؛یکی ذوق 

میکند که ترا با طلا نوشته؛یکی به خود می بالد که ترا در کوچکترین قطعه ممکن منتشر کرده و... 

آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم؟؟ 

قرآن!من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را میخوانند و ترا میشنوند؛آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند.... 

اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند:احسنت..!!گویی مسابقه نفس است....!!! قرآن من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره  

صفحه؛خواندن تو از آخر به اول ؛یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ 

ای کاش آنانکه تو را حفظ کرده اند حفظ کنی تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند. 

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی استبرای تو. آنان که وقتی تو را میخوانند چنان حظ 

میکنند گویی که قرآن همین الان برایشان نازل شده است. 

 آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم. 

                                                                                  (دکتر شریعتی) 

بچه ها واقعا خدا گفته از قرآن همچین استفاده هایی کنیم ؟؟ 

من که شرمنده ی خدا و قرآنم شما چی؟؟ 

 

  

به نام تو ......

  

هر چه با احساس باشم به احساس تو نمیرسم. 

هر چه این دست و آن دست کنم به پای تو نمیرسم . 

چه کسی میداند در قلبم چه غوغاییست؟ 

چه کسی میداند در دنیای من چه میگذرد؟ 

هیچکس حال مرا ندارد؛هیچکس احساس مرا ندارد؛گاهی فکر میکنم تنها 

منم که عاشقم؛گاهی فکر میکنم تنها منم که دیوانه ام. 

کافیست لحظه ای را در کنارت باشم؛ آن لحظه برایم به معنای یک زندگیست!  

تو معنا داده ای به زندگیم؛پرواز دادی به بالهای خسته ام؛تو مرا نجات دادی؛به من نفس دادی. 

دستهایم را گرفتی؛عاشقی را به من یاد دادی ؛به من شوق پرواز دادی؛لبخند به لبانم هدیه دادی 

تو به من همه چیز دادی و اینگونه من صاحب دنیا شدم و دنیای من شدی تو..... 

 

                              

                                       ولنتاین روز عشق مبارک 

                        این روز و به تمام عاشقای دنیا تبریک میگم امیدوارم 

                            لحظات خوشی رو در کنار هم داشته باشین